يكي از مباحث بسيار مهم و باارزش در معارف دين مبين اسلام و مذهب نوراني
تشيع، پيروي از اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السلام ـ در كنار پيروي از
قرآن است؛ زيرا قرآن و عترت پيامبر اسلام ـ صلي اللّه عليه و آله ـ دو
وديعة الهي و دو گوهر گرانبهاي به امانت گذاشته شده از سوي رسول خدا ـ صلي
اللّه عليه و آله ـ هستند كه تمسك به آن دو ، ماية حركت، رشد، سعادت و
تكامل انسانها و جوامع بشري به حساب ميآيند.
اين دو ثقل ارزشمند، نشأت يافته از يك منبع، و در حركت به يك مسير، و
سرانجام به يك مقصد منتهي خواهند شد. آنان كه به دنبال سعادت و هدايت در
دنيا و آخرت هستند، بيترديد بايد گمشدة خويش را در آن دو، جستجو كنند، آن
هم نه به صورت مجزا و جدا از هم؛ زيرا قرآن بدون عترت و عترت بدون قرآن،
نه مورد توصية قرآن است و نه مورد تأييد عترت؛ قرآن ابتدا پيامبر ـ صلي
اللّه عليه و آله ـ و سپس اهل بيت عصمت و طهارت را نخستين و برترين معلم،
مبيّن و مفسّر آيات خويش معرفي نموده است. به راستي چه كساني ميتوانند،
بهتر از اهل بيت عصمت قرآن را تفسير نمايند؟! از اينرو، بايد اهل بيت
پيامبر ـ صلي اللّه عليه و آله ـ را شناخت، و از آنان چگونه خواندن و چگونه
فهميدن قرآن را فرا گرفت.
نقش اهل بيت ـ عليهم السلام ـ در مورد قرآن
در اينكه اهل بيت ـ عليهم السلام ـ در زمينه قرآن چه نقشي دارند،
ميتوان از خود قرآن جويا شد، و پاسخ را از زبان گوياي خود قرآن شنيد: «وَ
ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا
أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ * بِالْبَيِّناتِ وَ
الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما
نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»[1]
، «و پيش از تو، جز مرداني كه به آنها وحي ميكرديم، نفرستاديم. اگر
نميدانيد، از آگاهان بپرسيد (تا تعجب نكنيد از اينكه پيامبر اسلام از ميان
همين مردان برانگيخته شده است) * (از آنها بپرسيد كه ) از دلايل روشن و
كتب (پيامبران پيشين آگاهند) و ما اين ذكر (= قرآن) را بر تو نازل كرديم،
تا آنچه را كه به سوي مردم نازل شده است، براي آنها روشن سازي؛ و شايد
انديشه كنند!».
مرحوم علامه طباطبايي (قدس سره) در ذيل آية بالا، در مقام بيان و مقصود
از «ذكر» كه پيامبر است يا قرآن، «أهل الذكر» را در جملة «فسئلوا أهل
الذّكر» همان اهل بيت تفسير كرده و از همين جمله استفاده ميكند كه اهل بيت
مبيّن و معلّم قرآن هستند. و به لحاظ اينكه خطاب در آيه خاص است و ممكن
است، مورد خاص مندرج در صدر آيه، مراد و مقصود باشد، با ضميمه كردن حديث
شريف «ثقلين» به آيه دوم همين سوره، مبيّن بودن اهل بيت را كشف ميكند و
ميفرمايد:
«و في الآية دلالة علي حجّبة قول النبي ـ صلي اللّه عليه و آله ـ في
بيان الآيات القرآنيّة، و أمّا ماذكره بعضهم أنّ ذلك في غير النصّ و الظاهر
من المتشابهات أو فيما يرجع إلي أسرار كلام اللّه و ما فيه من التأويل
فممّا لاينبغي أن يصغي إليه. هذا في نفس بيانه ـ صلي اللّه عليه و آله ـ ،
ويلحق به بيان أهل بيته لحديث الثقلين المتواتر و غيره، و أمّا سائر
الاُمّة من الصّحابة أو التابعين أو العلماء، فلا حجيّة لبيانهم لعدم شمول
الآية و عدم نصّ معتمد عليه يعطي حجيّة بيانهم علي الإطلاق»[2]
«اين آيه دلالت دارد بر حجيت قول رسول خدا ـ صلي اللّه عليه و آله ـ ، در
بيان آيات قرآن و تفسير آن، چه آن آياتي كه نسبت به مدلول خود صراحت دارند،
يا آنها كه ظهور دارند، يا آنها كه متشابهاند، يا آياتي كه مربوط به
اسرار الهي هستند، بيان و تفسير رسول خدا در همة آنها حجت است، و اينكه
بعضي گفتهاند، كلام رسول خدا ـ صلي اللّه عليه و آله ـ در تفسير متشابهات و
آن آيات كه مربوط به اسرار الهياند، حجيت دارد، و اما آن آياتي كه در
مدلول خود صريح و يا ظاهرند، و احتياج به تفسير ندارند، كلام رسول خدا ـ
صلي اللّه عليه و آله ـ در آن موارد حجت نيست، حرف صحيحي نيست، و نبايد به
آن اعتنا نمود.
«اين در خود بيان رسول خدا ـ صلي اللّه عليه و آله ـ است، و در ملحقات
بيان آن جناب كه همان بيانات ائمه هدي ـ عليهم السلام ـ است، نيز مطلب از
اينقرار است؛ زيرا به حكم حديث ثقلين بيان ايشان هم بيان رسول خدا ـ صلي
اللّه عليه و آله ـ است و ملحق به آن است، به خلاف ساير افراد است، هر چند
صحابه و يا تابعين و يا علماي امّت باشند، كلامشان حجت نيست، براي اينكه
آية شريفه شامل آنان نميشود، نصّي هم كه بتوان به آن اعتماد نمود و دلالت
بر حجيت علي الاطلاق كلام ايشان كند، در كار نيست».[3]
در برخي از كتب تفسيري اهل سنّت نيز «اهل ذكر» به ائمة اهل بيت ـ عليهم السلام ـ تفسير شده است[4].
همچنين در همين خصوص مرحوم علامه ـ رحمة اللّه عليه ـ در تفسير آية:
«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا
فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ
بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ»[5]
، «سپس اين كتاب (آسماني) را به گروهي از بندگان برگزيدة خود، به ميراث
داديم؛ (امّا) از ميان آنها عدهاي بر خود ستم كردند و عدهاي ميانهرو
بودند، و گروهي به اذن خدا در نيكيها (از همه) پيشي گرفتند، و اين همان
فضيلت بزرگ است». ميفرمايد:
«واختلفوا في هؤلاء المصطفين من عباده من هم؟ فقيل: هم الأنبياء، وقيل:
هم بنو إسرائيل و... وقيل: هوالمأثور عن الصادقين ـ عليه السلام ـ في
روايات كثيرة مستفيضة أنّ المراد بهم ذريّة النبيّ ـ صلي اللّه عليه و آله و
سلّم ـ من أولاد فاطمه (س)، وهم الداخلون في آل إبراهيم في قوله: « إنَّ
اللّه اصطفي ءادم و نوحاً و ءال إبراهيم...»[6]،وقد
نصّ النبيّ ـ صلي اللّه عليه و آله ـ علي علمهم بالقرآن، وإصابة نظرهم فيه
و ملازمتهم إيّاه، بقوله في الحديث المتواتر المتّفق عليه: «إنّي تارك
فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتي أهل بيتي لن يفترقا حتّي يردا عليّ
الحوض».
وعلي هذا، فالمعني بعد ما أوحينا إليك القرآن ـ ثم للتراخي الرتبي ـ
أورثنا ذريّتك إيّاه وهم الذين اصطفينا من عبادنا إذا اصطفينا آل إبراهيم»[7] .
«در اينكه منظور از اين بندگان خاص، چه كسانياند، مفسرين اختلاف
كردهاند، بعضي گفتهاند: انبيا هستند، بعضي ديگر گفتهاند بني
اسرائيلاند، كه جزء مشمولين آية: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً
وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ»، «خداوند آدم و
نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برتري داده» هستند.
و بعضي ديگر گفتهاند: امت محمّداند كه قرآن را از پيغمبر خود ارث
برده، و نيز به سوي او بازگشت ميكنند، و علمايشان بدون واسطه، از قرآن
بهرهمند ميشوند، و بقية امت به واسطه علما، و بعضي ديگر گفتهاند: تنها
علماي امت محمّديّه ـ صلي اللّه عليه و آله ـ هستند.
بعضي ديگر ـ كه روايات بسيار زيادي از دو امام باقر و صادق ـ عليهم
السلام ـ بر طبقشان هست ـ گفتهاند: مراد به اين كساني كه اصطفا شدهاند،
ذريّة رسول خدا ـ صلي اللّه عليه و آله ـ از اولاد فاطمه (س) هستند كه جزء
آل ابراهيم و مشمول آيه: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ
إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ» نيز هستند.
و رسول خدا ـ صلي اللّه عليه و آله ـ هم تصريح فرموده به اينكه: عالِم
به قرآن ايشانند، و نظر ايشان دربارة قرآن صائب است، و همواره ملازم با
قرآناند، و اين را در روايتي فرموده كه متواتر و مورد اتفاق دو طايفة امت
از شيعه و سني است، كه فرمود؛ «من دو چيز گران بين شما ميگذارم، و ميروم،
يكي كتاب خدا، و يكي هم عترتم و اهل بيتم، و نشاني عترتم آن است كه حتي
چشم بر هم زدني، از قرآن جدا نميشوند، و اين دو هميشه ملازم هم هستند، تا
با هم بر كنار حوض كوثر من را ديدار كنند».
بنابراين معناي آيه چنين ميشود: بعد از آنكه ما قرآن را به تو وحي
كرديم ـ چون كلمة «ثم» معناي بعديّت رتبي را افاده ميكند ـ آن قرآن را به
ارث ذريّهات كه ما اصطفاءشان كرديم، و از بين همة بندگان، آنان را در
همان روزي كه «آل ابراهيم» را بر ميچيديم برچيديم، و انتخاب كرديم».[8]
آنچه كه تاكنون گفته شد، نقش اهل بيت ـ عليهم السلام ـ نسبت به قرآن،
از نظرگاه خود قرآن بود، و اما از زبان رسول گرامي اسلام ـ صلي اللّه عليه و
آله ـ ، جامعترين و كاملترين سخن، همان حديث «ثقلين» است كه فرمود:
«إنّي تارك فيكم الثقلين، كتاب اللّة و عترتي، ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا أبداً وأنّهما لن يفترقا حتّي يردا علي الحوض»[9].
نكاتي كه از اين حديث شريف و گرانبها به دست ميآيد، عبارتند از:
1. از اينكه حضرت در روزهاي واپسين عمرش، كتاب خدا و عترت خويش را در
دريف هم و با تعبير به: «إنّي تارك فيكم الثقلين»، «من دو چيز گرانبها را
در بين شما ترك ميكنم»، مورد توصية همگان قرار ميدهد، نشان دهندة نقش و
جايگاه آن دو در هدايت انسانها، و تعيين وظيفه نسبت به تبعيت از آن دو
براي ديگران، و در اهتمام ورزيدن مسلمانان نسبت به آن دو است.
[1] . نحل، 43 ـ 44.
[2] . الميزان في تفسير القرآن، ج 12، ص 261.
[3] . ترجمه الميزان في تفسير القرآن، ج 24، ص 128.
[4] . التفسير لابن كثير، ج 4، ص 930.
[5] . سورة فاطر، آيه 32.
[6] . سورة آل عمران، آيه 33.
[7] . الميزان في تفسير القرآن، ج 17، ص 45.
[8] . ترجمة الميزان في تفسير القرآن، ج 33، ص 73.
[9] . فضائل الخمسة عن الصحاح الستّة، ج 2، ص 53.