قرآن كتاب اندیشه و عمل

اسلام دين انديشه و تفكر، و قرآن كتاب خرد، انديشه و تعقل و عمل است، هر انساني كه كم‌ترين اطلاعي از قرآن داشته باشد و يك نگاه اجمالي به آن نموده باشد، اين مطلب را به خوبي در مي‌يابد كه هيچ صفحه از صفحات قرآن نيست كه در آن از انديشه، فكر،‌تعقل، تدبر، دقت و عبرت و ... هم چنين عمل و رفتار، ‌سعي و تلاش سخن يا سخناني به ميان نيامده باشد.
مرحوم علامه طباطبايي مي‌گويد: «چيزي كه قابل شك و ترديد نيست، ‌اين مسأله است كه حيات و زندگي انسان يك حيات فكري است، بدون انديشه زندگي انسان پا نمي‌گيرد در نتيجه هر چه انديشه صحيح‌تر و كامل‌تر باشد حيات انسان نيز دير پاتر خواهد بود، و اين حقيقت را قرآن در آيات مختلفي مانند سورة انعام، آية 122، زمر،‌آية 9؛ و مجادله،‌ آيه 11 و... بيان نموده است.[1]
در قرآن كريم بيش از هزار بار از «علم» و دانش (محصول انديشه) در «ماده» و شكل‌هاي مختلف سخن به ميان آمده، و بيش از پنجاه نوبت به صورت‌هاي گوناگون از «عقل و تعقل» و مدح آنهايي كه عقل خود را به كار مي‌گيرند، و مذمت و سرزنش از آنهايي كه فكر و انديشه را به كار نمي‌بندند، سخن به ميان آمده است و بيش از 17 آيه، به صراحت تمام بشريت را به تفكر و انديشه دعوت نموده، و بخش پاياني بسياري از آيات با تفكر يا تعقل و يا تذكر «لعلهم يتفكرون...»[2] خاتمه مي‌يابد.
و افزون بر ده مورد جملة‌ «اُنظُروا» و مشتقات آن مردم را به دقت و انديشه در سرگذشت پيشينيان و خلقت بعضي موجودات دعوت نموده و در چهار آيه صريحا مردم را دعوت نموده كه دربارة قرآن، اين كتاب انديشه، انديشه كنيد.[3] و همين طور حكم فقه و تفقه (= فهم) و... كه حكايت از فهم و انديشيدن دارد در قرآن آمده است. مرحوم طباطبايي مي‌گويد: «الفاظي كه در قرآن دربارة انديشه و تفكر به كار رفته و انواع آن را بيان مي‌كند بيش از بيست نوع است، مانند گمان، حسبان، شعور، ذكر، عرفان، فهم، فقه، درايت، يقين، فكر، رأي و نظر، زعم، حفظ، حكمت، آگاهي و خبرويت، شهادت و عيان بودن، عقل، بصيرت و... و فكر عبادت است از سير و مرور هر معلومات موجوده براي دستيابي به مجهولات.»[4]
در مورد عمل و كار و تلاش هم در قرآن آيات عديده‌اي داريم، بيش 354 مرتبه، «عمل» در صورت‌ها و شكل‌هاي گوناگوني به كار رفته است، و افزون بر 65 مورد عمل در كنار ايمان «آمنوا و عملوا الصالحات؛ ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند»[5]. در قرآن آمده و همين طور مصداق‌هايي كه براي عمل شايسته بيان شد، و سرگذشت‌هايي كه از عمل‌هاي نيك و نيكان بيان شده است[6] و... همه نشان از آن دارد كه اين كتاب، سراپا كتاب «انديشه و تفكر»، «عمل و تلاش» است. براي اثبات مدعاي فوق به برخي موارد عيني از آيات قرآني، در دو بخش اشاره مي‌كنيم:
الف. جايگاه انديشه و تفكر در قرآن: با زبان‌ها و بيان‌هاي مختلفي اين امر در قرآن كريم مطرح شده است:
1. دعوت به انديشه دربارة تمام هستي:
«در آفرينش آسمان‌ها و زمين، و آمد و شد شب و روز، و كشتي‌هايي كه در دريا به سود مردم در حركتند، و آبي كه خداوند از آسمان نازل كرده، و با آن، زمين را پس از مرگ زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنين) در تغيير مسير بادها و ابرهايي كه ميان زمين و آسمان مسخرند، نشانه‌هايي است براي مردم خردمند و داراي انديشه».[7] در آية فوق در مورد تك تك موجودات هستي دعوت به انديشه و تفكر نموده، و گاهي هم به صورت جزيي برخي موجودات و مخلوقات مورد توجه قرار داده شده و فرمان مي‌دهد درباره آن‌ها انديشه كنيد، مانند:
ـ انديشه دربارة قرآن: در آيات بسياري دستور مي‌دهد كه دربارة قرآن انديشه كنيد از جمله مي‌فرمايد: «آيا دربارة قرآن نمي‌انديشند؟ اگر از سوي غير خدا بود، اختلاف فراواني در آن مي‌يافتند».[8]
ـ انديشه دربارة انسان: «و في انفسكم افلا تبصُرون؛[9] و در وجود خود شما (نيز آياتي است براي انديشه، آيا نمي‌بينيد ( و در آن انديشه نمي‌كند)؟
ـ انديشه دربارة تاريخ گذشته و گذشتگان:
در بيش از ده آيه دستور داده شده كه در زمين سير و سياحت داشته باشيد، و دربارة گذشتگان و تاريخ آن انديشه و تدبر كنيد، و از وضع آنها درس بگيريد، از جمله مي‌فرمايد: «قل سيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبة الذين من قبل...؛[10] بگو در زمين سير كنيد (و جهان گردي داشته باشيد) و بنگريد (و انديشه كنيد) عاقبت كساني كه قبل از شما بودند چگونه بود (و سرانجام به كجا رسيدند).
امام صادق ـ عليه السّلام ـ به عنوان قرآن ناطق مي‌فرمايد: «... يمرّ بالخربه او بالداء فيقول اين ساكنون اين بانوك مالك لا تتكلمين؛ فكر و انديشه اين است كه هر گاه از كنار ويرانه يا خانه‌اي (كه از ساكنان خالي شده) مي‌گذرد، بگويد: ساكنان تو كجا رفتند؟ بنيان گزارانت چه شدند؟ چرا سخن نمي‌گويي».[11]
ـ انديشه دربارة بهار: به آثار رحمت الهي (در بهار انديشه كن) و بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مي‌كند، چنين كسي زندة كنندة مردگان (در قيامت)؛ و او بر همه چيز تواناست».[12]
ـ انديشه دربارة خلقت شتر و...: «افلا ينظرون الي الابل كيف خلقت...؛[13] آيا آنان به شتر نمي‌نگرند (و دربارة آن انديشه نمي‌كنند) كه چگونه آفريده شده است؟ او به آسمان نگاه نمي‌كنند كه چگونه برافراشته شده، و به كوهها كه چگونه در جاي خود نصب گرديده؟! و به زمين كه چگونه گسترده و هموار گشته است؟ پس تذكر ده (و آنها را به انديشيدن وادار) كه تو فقط تذكر دهنده‌اي».
ـ انديشه در عسل و زنبور عسل: «از درون شكم ان‌ها (زنبورها) نوشيدني با رنگهاي مختلف خارج مي‌شود كه در آن شفا براي مردم است، به يقين در اين امر نشانه روشني است براي جمعيتي كه مي‌انديشند.»[14]. و هم چنين انديشه دربارة قصه‌هاي قرآن[15] مثال‌هاي و... .
2. فقط يك پند، قيام براي خدا در پرتو انديشه: «بگو تنها شما را به يك چيز اندرز مي‌دهم و آن اين كه دو نفر دونفر، يا يك نفر يك نفر براي خدا قيام كنيد، سپس فكر خود را به كار گيريد، «ثم تتفكّرون»[16].
در آية فوق خمير ماية همه تحولات و دگرگوني‌هاي اجتماعي و اخلاقي و سياسي و فرهنگي را انديشه مي‌داند و بس.
پيام آورد انديشه و خرد پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ تنها به بيان آيات اكتفا ننموده بلكه بارها مي‌فرمود: «فكر ساعةٍ خيرٌ من عبادةِ سنَةٍ؛ يك ساعت انديشيدن و فكر كردن از يك سال عبادت برتر است.[17] و علي ـ عليه السّلام ـ به عنوان قرآن ناطق فرمود: «مؤمن هر گاه بخواهد سخني بگويد، نخست مي‌انديشد، اگر نيك بود اظهار مي‌دارد و چنان چه ناپسند باشد، پنهانش مي‌كند...»[18] و امام هشتم فرمود: «.. انّما العبادة التفكر في امر الله عزوجل؛ عبادت به زيادي نماز و روزه نيست. عبادت واقعيّ تفكر در كار خداوند متعال (و اسرار آفرينش) است.[19] و ابوذر كه تربيت شده مكتبه انديشه و تفكر بود كارش انديشيدن بود «كان اكثرُ عبادة ابي‎ذر التفكر؛ بيشترين عبادت ابوذر تفكرو انديشه بود.»[20]
3. با مردم خردمندانه سخن بگو: «ادعُ الي سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنه...؛ با حكمت (و استدلال منطقي) و اندرز نيكو،‌به راه پروردگارت دعوت نما، و با آن‌ها به روشي كه نيكوتر است (و آنها را به انديشه وا مي‌دارد) استدلال و مناظره كن.»[21] همة پيامبران آمدند كه انديشة مردم را زنده كنند. علي ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «رسولان خود را پي در پي اعزام كرد تا وفاداري به همان فطرت را از آنان بازجويند، و نعمت‌هاي فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهي حجت را بر آنها تمام نمايند و توانمندي‌هاي پنهان شدة عقل و خردها را آشكار سازند (و آنها را وادار به انديشه نمايند).[22]
چنان كه ابراهيم در قيامش تمام تلاش خود را در بيداري انديشة مردم به كار برد و سرانجام آنها را به خود آوردند «آنها به وجدان خويش (و انديشه خود) بازگشتند و به (خود) گفتند: «حقا كه شما ستمگريد!»[23]
4. و از مردم نيز بخواه كه خردمندانه سخن بگويند: در چهار آيه از قرآن[24] از دشمنان و مشركان خواسته شده كه نتيجه انديشة خود را از طريق برهان و استدلال خردمندانة منطقي بيان دارند، از جمله مي‌فرمايد: «تلك امانيهُم قل هاتُوا برهانكم ان كنتُم صادقين؛ اين آرزوهاي آن‌ها است. بگو اگر راست مي‌گوييد (با انديشه حرف بزنيد و) دليل خود را بياوريد.»[25]
5. سخنان را فقط با انديشه بپذيريد: «پس بندگان را بشارت ده همان كساني كه سخنان را مي‌شنوند و (با انديشه) از نيكوترين آنها پيروي مي‌كنند. آنان كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندان (و صاحب انديشه‌اند)».[26]
6. تمجيد از برنامة انديشمندان: «مسلماً در آفرينش آسمان‌ها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه‌هاي روشني براي صاحبان خردو انديشه است، همان‌ها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آن گاه كه بر پهلو خوابيده‌اند، ياد مي‌كنند،‌ و در سراسر آفرينش آسمان‌ها و زمين مي‌انديشند (و مي‎گويند) بارالها اين (هستي) را بيهوده نيافريده‌اي، منزهي تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار. پروردگارا هر كه را تو (به خاطر اعمالش به آتش افكني، او را خوار و رسوا ساخته‌اي، و اين چنين افراد ستمگر ياوري ندارند، پروردگارا، ‌صداي توحيد را شنيديم، كه دعوت مي‌كرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم.


[1] . علامه طباطبايي، الميزان (تهران، دار الكتب الاسلاميه، چ چهارم، 1362)، ج 5، ص 273.
[2] . نحل، 11، 69، 44؛ رعد، 3؛ زمر، 42؛ جاثيه، 13؛ اعراف، 176؛ حشر، 21؛ بقره، 219 و 266؛ آل عمران، 191.
[3] . نساء، 82؛ محمد، 24؛ مؤمنون، 68؛ ص، 29.
[4] . الميزان، همان، ج 2، ص 259 ـ 260.
[5] . عصر، 3.
[6] . آمار ذكر شده از: المعجم المفهرس، محمد فؤاد عبدالباقي، (قاهره، دار الحديث) استخراج شده است.
[7] . بقره، 164.
[8] . نساء، 82.
[9] . ذاريات، 21.
[10] . روم، 42.
[11] . شيخ عباس قمي، سفينة البحار، (چاپ قديم)، ج 2، ص 383، مادة «فكر».
[12] . روم، 50.
[13] . غاشيه، 17 ـ 20.
[14] . نحل، 67.
[15] . اعراف، 176.
[16] . سبأ، آية 46.
[17] . علامه محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، (تهران، دار الكتب الاسلاميه)، ج 6، ص 133.
[18] . نهج البلاغه، محمد دشتي، خطبه 176، ص 336.
[19] . محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، كتابفروشي اسلاميه، ج 2؛ كتاب كفر و ايمان، باب تفكر، ص 45.
[20] . سفينه البحار، (همان)، ج 2، ص 383.
[21] . نحل، 125.
[22] . نهج البلاغه، (همان)، خطبه 1، ص 38.
[23] . انبيا، 64.
[24] . بقره، 111؛ انبيا، 24؛ نمل، 64؛ قصص، 75.
[25] . بقره، 111.
[26] . زمر، 17 ـ 18.